غزل جنت فردوس
شعر جنت وفردوس نغمه ای با آه دل گویم عزای مادراست برسرخاکش بدیدم گل به جای مادراست ای خوشا روزی که بودی توطبیب درد ما
شعر جنت وفردوس نغمه ای با آه دل گویم عزای مادراست برسرخاکش بدیدم گل به جای مادراست ای خوشا روزی که بودی توطبیب درد ما
یوسف یوسف گم کشته بیا میدهم آن بهای تو گوش دلم بجان شنید عاقبت آن ندای تو ازتوصداقتی عجیب بردل وجان من نشست آنچه گذشته
برهمه جان و وجودم برهمه جان و وجودم لانه کردی عاقبت نازنینا در دل من خانه کردی عاقبت خاطرات خوب وشیرینی به دل دارم
خم ابرو من که ازآفت کوته نظران خسته شدم به خطا بررخ معشوقه ای وابسته شدم یک نظربرخم ابروی پری دام دل است من ازاین
سینه ای پرغم سینه ای پرغم ازاین گردونه سربارمن است عامل سرریزاین پیمانه افکارمن است میروم باشوق واحساسم بسوی کوی دوست دل به هرکس میدهم
نوشی به جام دوش آن دوچشم مستت آرام جان من شد مژگان و زلف و ابرو آخر به کام من شد چند یست می پرستم
توشه مهرو وفا شعله عشقی که برافکارخویش افروختم چون پرپروانه دورشمع آخرسوختم سوختن ازشعله شمع شب تارتو بود روز وشب درس وفاداری زتوآموختم دیده ودل
صبوری از خدا صبوری از خدای خود تقاضا میکنم امشب تورابیگانه می بینم که نجوا میکنم امشب مرا دیگر مجالی نیست باتو راز دل گویم
اصل ونسل به به که بلبل وگل برشاخسار آمد فرخنده باد نوروزعید وبهار آمد دشت وچمن ولاله گلها بود دل انگیز برعاشقان بیدل شوری به
ناقوس کلیسا دلاخوش باش می بینی پري آن دخت ترسا را براین شادی بزن راهب توناقوس کلیسا را سعادت بوده معشوقی بودعشق تو آئینش بسان
شعر جنت وفردوس نغمه ای با آه دل گویم عزای مادراست برسرخاکش بدیدم گل به جای مادراست ای خوشا روزی که بودی توطبیب درد ما
یوسف یوسف گم کشته بیا میدهم آن بهای تو گوش دلم بجان شنید عاقبت آن ندای تو ازتوصداقتی عجیب بردل وجان من نشست آنچه گذشته
برهمه جان و وجودم برهمه جان و وجودم لانه کردی عاقبت نازنینا در دل من خانه کردی عاقبت خاطرات خوب وشیرینی به دل دارم
خم ابرو من که ازآفت کوته نظران خسته شدم به خطا بررخ معشوقه ای وابسته شدم یک نظربرخم ابروی پری دام دل است من ازاین
سینه ای پرغم سینه ای پرغم ازاین گردونه سربارمن است عامل سرریزاین پیمانه افکارمن است میروم باشوق واحساسم بسوی کوی دوست دل به هرکس میدهم
نوشی به جام دوش آن دوچشم مستت آرام جان من شد مژگان و زلف و ابرو آخر به کام من شد چند یست می پرستم
توشه مهرو وفا شعله عشقی که برافکارخویش افروختم چون پرپروانه دورشمع آخرسوختم سوختن ازشعله شمع شب تارتو بود روز وشب درس وفاداری زتوآموختم دیده ودل
صبوری از خدا صبوری از خدای خود تقاضا میکنم امشب تورابیگانه می بینم که نجوا میکنم امشب مرا دیگر مجالی نیست باتو راز دل گویم
اصل ونسل به به که بلبل وگل برشاخسار آمد فرخنده باد نوروزعید وبهار آمد دشت وچمن ولاله گلها بود دل انگیز برعاشقان بیدل شوری به
ناقوس کلیسا دلاخوش باش می بینی پري آن دخت ترسا را براین شادی بزن راهب توناقوس کلیسا را سعادت بوده معشوقی بودعشق تو آئینش بسان
دشت مینا به عنوان سایت اختصاصی و بستر جهانی معرفی و اطلاع رسانی دیوان غزلیات دشت مینا ، متعلق به شاعر و غزلسرای معاصر حیدر علی جمشیدی می باشد. مقدم کلیه پارسی زبانان فرهنگ دوست را گرامی می داریم و از هرگونه نظر ، پیشنهادسازنده استقبال می شود.
مالکیت معنوی و کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به حیدر علی جمشیدی می باشد.