خاطر معشوقه
تا نرگس جادوی تو فکرش به سرم بود
دیدم غم عالم همه جا همسفرم بود
نا خواسته شد ترک تو ای محرم رازم
نا دانی من از دل پرشور و شرم بود
طالب شدم از در گه حق روز وصالت
این ذکر دعای شب و ورد سحرم بود
ناکامی من گرچه شده کام رقیبان
شاید که خطایی ز دل بی خبرم بود
با یاد تو دارم به لبم ز مزمه ی عشق
زیرا گل رویت همه جا در نظرم بود
حیدر ننوشته غزل، افسانه ی عشق است
چون خاطر معشوقه هوایش به سرم بود
غزل خاطر معشوقه
543