غزل برهمه جان و وجودم


برهمه جان و وجودم

 

برهمه جان و وجودم لانه کردی عاقبت
نازنینا در دل من خانه کردی عاقبت

خاطرات خوب وشیرینی به دل دارم
ولی آمدی برهم زدی ویرانه کردی عاقبت

چون طواف کعبه می تابم به دورشمع عشق
آتشی براین پرپروانه کردی عاقبت

بادوچشم مست تومستم ننوشم جام می
همنشینم ساقی وپیمانه کردی عاقبت

دل بریدم ازهمه جانان وجان من تویی
باهمه یاران مرا بیگانه کردی عاقبت

آتشی افروختی برجان حیدرنازنین
عاشق دل خسته را دیوانه کردی عاقبت

12/4/1392 – 188

با دیگران به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *