قایق بشکسته
مرغ دل گشته خموش ومن خموشم چون دلم
دست من برآسمانهاتاشود حل مشکلم
من خراب، دل خراب وآنچه پندارم، خراب
این همه ویرانگری گردیده جانا حاصلم
ای فلک با ما چرا نا مهربانی میکنی؟
از چه رو،درهرکجا گوشه نشین محفلم
با که گویم این پریشانی قرارم برده است
کی کجا ؟راه فرار، اینجا بود آب وگلم
عمر ما باشد دوچندی ونباشد عمرنوح
از چنین عمر گرانی ازچه رو من غافلم؟
روی امواج خروشان قایقی بشکسته ام
دست حیدر سوی تویارب که یابم ساحلم
غرل قایق بشکسته
524