آهسته آهسته
نشستم برلب ساحل صباحی بادل خسته
نوشتم خاطراتم را ولی آهسته آهسته
نظر برموج دریا و گذر بر گردش دوران
عجب عمرگرانی راهدردادم ندانسته
جوانی فکرنان بودیم وفکرنان نان خورها
ولی حالا به فکردارو ودرمان پیوسته
نه آرامش به تن بود ونه برحال پریشانم
بهارزندگی طی شد به افسون های دلبسته
سخن های دلم گفتم به احوال پریشانم
نوشته بهر تو حیدر اگرمیبوده شایسته
غزل آهسته آهسته
1/3/1399 شمال کنار دریای خزر-279