متن پشت جلد دشت مینا

 

 


واژه ها، پیامبران احساس و درک انسان هستند ، فارغ از نوع مفاهیم و احساسی که واژه ها بلند بلند فریاد می کنند، یک ماموریت دیگر هم برای کلمات وجود دارد ، ماموریت به تامل واداشتن مخاطب، تلاشی برای اندیشه و زنده نگه داشتن جریان آن در رگ های جامعه.

             واژه ها، قرار نیست در بند باشند و یا مفاهیم را در بند کشند، واژه ها چون نسیم ساحلی ، لطیف و آرام بر گیسوی مخملی جنگل دست نوازش می کشند، هر برگ و هر پرنده را به بودن خود دلخوش می کنند. قرار نیست اتفاق عجیبی بیفتد، گیسو افشانی درختان و آواز سرخوشی پرنده ها ، کمترین و دلچسب ترین فرخندگی آن نسیم است و همین ما را و جهان را بس.
و اما شاعر، شاید نداند که من و تو به چه می اندیشیم؟ اما شاعر قادر به ریستن واژه های رنگ رنگ است و صد البته از پس این هنرمندانه ریستن، زایش اندیشه رخ خواهد داد، آنگاه که واژه ها را چون قاصدک به دست نسیم طبع خود، می سپارد….

امشب از هجرت به میخانه پناه آورده ام
باده نوشی  را برای  دل، گواه  آورده ام
چون نبود امشب طبیب دیگری درد مرا
ای  سیه  گیسو   به  چشمانت  پناه  آوره ام

با دیگران به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *