بوی جوی مولیان
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی
داستان سرودن شعر بوی جوی مولیان
در کتاب گزیدهی اشعار رودکی، دکتر جعفر شعار و دکتر حسن انوری، نشر علم 1373، ص 69) راجع به این شعر آمده :
علت سرودن این شعر را چنین نوشته اند که نصر بن احمد سامانی در زمستان در بخارا اقامت میکرد و در تابستان به سمرقند یا به شهری از شهرهای خراسان میرفت.
در سالی که به هرات رفته بود، بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و به جهت خوشی هوا و فراوانی نعمت ها، پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند و بدین سان اقامت او چهار سال طول کشید.
سران و بزرگان که از اقامت دراز و دوری از خانواده دلتنگ شده بودند نزد رودکی آمدند و از او خواستند تا کاری کند که امیر به بخارا بازگردد.
رودکی این شعر را سرود و آنگاه در مجلس امیر حاضر شد و در پردهی عشاق آغاز به خواندن کرد.
چون به بیت «میر سرو است و بخارا …» رسید امیر چنان به هیجان آمد که بی کفش و جامهی سفر بر اسب نشست و رو به بخارا نهاد و تا آنجا هیچ توقفی نکرد (نگاه کنید به چهار مقالهی نظامی عروضی ص 49 – 53).
در طول تاریخ عدهی زیادی از شاعران از جمله امیرمعزی، سنایی، مولوی، وصافالحضره، آذر بیگدلی و جز آنها از این قصیدهی رودکی استقبال کردهاند به طوریکه حافظ نیز در غزل زیر به این شعر اشاره کرده است:
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
توضیحات:
در مورد خوانش درست «مولیان» از دکتر محمدامین ریاحی چنین نقل شده است:
«طرفه اینکه در این بیت مولیان را باید به فتح اول، سکون دوم و فتح سوم خواند (مَوْلَیان)، بر وزن ارغوان، ارمغان و پهلوان – نه بر وزن حوریان و لولیان و لوطیان – و َموْلَیان مخفف موالیان است. موالی در زبان تازی جمع مولی به معنی بنده است؛ اما، در نخستین سالهایی که تازیان ایران زمین را به تصرف درآوردند، ایرانیان زبان آنان را از سر زبانها یاد میگرفتند نه از کتاب و لغت و بر وفق دستور زبان تازی و قالب جمع تازی (مانند سایر قالبهای آن زبان) برای ایرانیان مفهوم نبود. از اینجا بود که موالی را (همچون بسیاری از جمعهای تازی دیگر) در معنای مفرد به معنی بنده به کار بردهاند و جمع آن را با علامت جمع پارسی «موالیان» گفتهاند (همو، 370). شادروان دکتر ریاحی با استناد به کتاب «تاریخ بخارا» بهدرستی نشان دادهاند که «جوی مولیان» نه اسمجویی بلکه نام کوی و محلهای در بخارا بودهاست: این محل ضیاعی (ملک و مزرعه) بود در خارج حصار بخارا و امیر اسماعیل سامانی که همیشه دلنگران حال بندگان خود بود آن را خرید و در اختیار موالیان (غلامان آزاد کرده) خود نهاد تا «جوی مولیان» نام شد و عامه مردم «جوی مولیان» گویند. (نک: نرشخی، 39 – 40).»
در خلال مقاله مشخص میشود که به اعتقاد دکتر ریاحی ضبط درست بیت آغازین این است: «باد جوی مولیان آید همی – بوی یار مهربان آید همی» و البته نقل قول حافظ و کتابهای دیگر از آن به شکل «بوی جوی مولیان» را ناشی از از دست رفتن دیوان رودکی طی سالها و دسترسی ادیبان بعدی به متون تصحیف شده و همچنین اثر ذوق کاتبانی میداند که همنوایی «بو» با «جو» و در ادامه همبانگی آن با قرائت تصحیف شدهشان از واژهٔ «مولیان» به شکل mooliyan را برای ترجیح این صورت ناصحیح (بوی جو) بر صورت اولیه (باد جو) دلیل کافی دانستهاند.
شاعران زیادی پس از رودکی از این قصیده یا وزن و ردیف آن استقبال کردهاند. از آن جملهاند:
خسرو از مازندران آید همی
یا مسیح از آسمان آید همی
این از آن وزن است گفته رودکی
«یاد جوی مولیان آید همی»
(سنایی غزنوی)
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
(حافظ)
یاد آن سرو روان آید همی
بر تن من باز جان آید همی
طاق ابروی کمانش دیدهام
تیر در چشمم کمان آید همی
(سعید نفیسی)
شهری که از دروازه های آن
هم بوی جوی مولیان خیزد
هم یاد یار مهربان آید
(شفیعی کدکنی)