نمازصبح غزل
گشودم دفتر خودرا سرودم این غزل یارب
بنام توکه امید ی به دلها از ازل یارب
قلم با یاد تو بنوشت وبرکام دلم گردید
که شیرین تربودنام توازقند وعسل یارب
ترا درقلب خود دارم نمی لرزد دلم هرگز
که عمرماچودیواری بود روی گسل یارب
چه نوری بردلم تابیده نام تو دراین دفتر
که درنشرهمین آثارنمیباشدخلل یارب
نمازصبح حیدر خواندو تعقیبش همین گفتار
امید وارم که مقبول توباشد این عمل یارب
13/6/1399 – 366